چه عمري كه نيمي از اين شصت سال
به شب درگذشت و به خواب و خيال
ز نيمِ دگر باز يك نيمه رفت
به بازي و طفلي و غنج و دلال
وزين مانده نيمي كه نامش شباب
تلاش معاش است و وزر و وبال
دگر نيمه فردا چو پيري رسيد
همه نوبت نكبت و نق و نال
مجال تأمل كرا بود عمر
همان است و باقي خيال محال
شهریار
Comments